نشانه های منتظر واقعی امام زمان (عج)/جامعه اسلامی امروز برای همکاری با امام زمان (عج) مهیاتر است/ چه زمانی افراد تهدیدی برای دولت موعود می شوند؟
دیرزمانی است که شیعیان اسلام در انتظار ظهور امام دوازدهم حضرت ولی عصر(عج) هستند تا بیاید و جهان پر از ظلم و خشونت را پر عدل کند.
در احادیث بسیاری آمده است که بهترین عبادت ها، انتظار فرج است؛ اما این انتظار چه ویژگیهایی باید داشته باشد؟ مطمئناً جنس این انتظار متفاوت از انتظارات معمول بشری است. انتظار برای امام عصر (عج) که منجی عالم بشریت است، با آگاهی، بصیرت، شناخت و ... همراه است. دیرزمانی است که شیعیان اسلام در انتظار ظهور امام دوازدهم حضرت ولی عصر(عج) هستند تا بیاید و جهان پر از ظلم و خشونت را پر عدل کند.طبعاً هر یک از ما به سهم خود در تسهیل و آماده سازی شرایط ظهور امام عصر نقش داریم.
منتظر واقعی باید همطراز با امام زمان(عج) و آرمانهای او باشد
جستجو و کاوش برای شناختن علائم ظهور، نه وظیفه است و نه گره گشا؛ وظیفه اساسی یک منتظِر این است که، چقدر با آرمانها و خواسته های منتظَر هماهنگ است. فرض بر اینکه همه این نشانه ها و اتفاقات زمینه ساز ظهور حضرت شود و امام عصر ظهور کنند و دولت موعود تشکیل شود؛ جایگاه این فرد جستجوگر و منتظِر چیست و در کجای دولت امام عصر (عج) قرار خواهد گرفت. جستجو برای شناختن و درک علائم ظهور مثل نگرانی برای اسلامی بودن و اسلامی ماندن دیگران است، فارغ از پرداختن به تکالیف خود انسان. آنچه اهمیت دارد این است که منتظِر جایگاه خود را در دوران ظهور منتظَر بفهمد. اینکه امام زمان(عج) از ما چه می خواهد و اینکه به عنوان کسی که دغدغه فرج دارد، بعد از تأسیس دولت موعود آخرالزمانی کجا قرار می گیریم. اشکال اساسی ما این است که غصه اسلام را می خوریم؛ فارغ از اینکه خودمان چقدر مسلمانیم و مسلمانی ما چقدر با اصل اسلام سازگار است. اگر منتظِر همرنگ با منتظَر و تحت تربیت او حرکت کند، قطعاً در عصر فرج حضور خواهد داشت. منتظِر واقعی باید هم طراز با امام زمان(عج) و آرمان های او باشد. اگر اینطور نباشد، در زمان دولت موعود و در عصر ظهور، شرایطی به مراتب سخت تر از دوران غیبت خواهد داشت.
عصر ظهور تکمیل کننده جریان امامت صالحان است
عصر ظهور تکمیل کننده جریان امامت صالحان و گمشده فطرت و وجدان انسانی است. اگر کسی اعتقاد به امر فرج داشته باشد، با اندکی درنگ و تدبر در مسائل اسلامی می تواند هماهنگی خود را با فرج مولا و رسیدن به عصر ظهور حفظ کند. این تکلیف عام و خاص مردم در یک جامعه اسلامی است. من معتقدم جامعه اسلامی امروز برای همکاری با امام زمان مهیاتر است. در دوران امیرالمومنین و عترت پاکشان، جوانان امروز دیده نمی شدند. شما می بینید که چگونه جوانان ما از حریم اسلام به قیمت جان فشانی شکوهمندانه دفاع کردند؛ ده ها هزار نفر شهید و جانباز شدند در دوران دفاع مقدس ما. تا جایی که صولت دشمن در هم شکست. یا حتی در ماجرای رخدادهای شگفت انگیز غرب آسیا؛ داعش به عنوان جریان گسترده و پهن پیکر، مأموریت داشت که محتوای اسلام و جامعه اسلامی را به هم بریزد. اما جوانان دین مدار ما اجازه ندادند؛ سرنوشت تاریخ را تغییر دادند و نه تنها اسلام غریب نماند، بلکه بساط خرافه، تکفیر و سلطه استکبار جمع شد. در دوران فعلی جوانان و مدافعان حرم بسیار چشمگیرتر از دفاع مقدس ظاهر شدند.
نگوییم پیاده روی اربعین؛ این مجاهده و مبارزه اربعین است
همین راهپیمایی اربعین؛ ببینید که با تمام محدودیت ها 3 میلیون جمعیت جوان کشور حرکت می کنند به سمت کربلا. این مجاهده اربعین است، مبارزه اربعین است؛ پس فقط نگوییم پیاده روی اربعین. امروز جوانان ما بسیار دغدغه مند در حوزه دین هستند. عیب ما این است که فضیلت ها را کمتر از معایب برجسته می کنیم. از بیان فضائل جوانان عاجزیم به همان میزان که دشمن در انتشار عیب ها موفق است! شما ببینید وقتی در جلسه ی مهمانی 50 نفر جوان غافل را دستگیر می کنند، چقدر فضای رسانه ای بر این امر دامن می زند؛ گویی همه جوانان اینگونه هستند. ما یک تجمع ده نفره را به بحران در کشور تبدیل می کنیم. این در حالی است که از حضور شکوهمند همین جوانان در جلسات اهل بیت، راهپیمایی اربعین و ... کمتر حرف می زنیم. این عیب ها باید مرتفع شود. اینجا برای ما سوال می شود که چرا امام زمان(عج) ظهور نمی کنند و موانع این ظهور چیست؟! باید مطالعه کرد و دید که دولتمردان و مسئولان کشورهای اسلامی تا چه اندازه مناسب برای دولت موعود هستند. من می گویم نیستند که اگر بودند تا الان امام زمان ظهور می کرد. البته جامعه اسلامی هم عیب و نقص دارد؛ اصلا ساحت انسان گاهی دچار غفلت می شود، اما آنانی که دعوی اصلاح گری دارند، چقدر با تکالیف و مسئولیت خود آشنا هستند؟ من می گویم بسیار کم. در واقع موانع ظهور همین افراد مسئول و دولتمردی هستند که ارزش های دین و ... را به زعم خود تعبیر و عمل می کنند. در حالی که اگر هم طراز با ارزش ها و خواست های امام زمان(عج) باشند، موانع ظهور هم برطرف شود.
نقشه راه برای مدیریت جامعه اسلامی قرآن و مکتب اهل بیت است
چگونه زندگی کردن مسئولان مشخص است؛ اما اینکه چرا زندگی نمی کنند معلوم نیست. نقشه راه برای مدیریت جامعه اسلامی قرآن و مکتب اهل بیت است. هر فرد مسئولی در جامعه اسلامی باید هر روز خود را به خدای خود عرضه کند تا ببیند چقدر منطبق با نقشه راه قرآنی حرکت کرده است. اگر رفتار و عمل او موافق با خواسته اولیای دین باشد، تردید نکنید که در عصر فرج و دولت موعود هم حضور دارد. شما زمانی یک مدیر اسلامی، یک زمامدار و دولتمرد و وکیل و وزیر اسلامی هستید که نه به اختیار خود که به اختیار امام زمان(عج) عمل کنید. امام زمان غایب نیست؛ ما غایبیم که محضر او را محلی برای سرپوش گذاشتن بر معایب خودمان می بینیم. این عیب ها باید رفع شوند؛ اگر امام بیاید و این عیب ها همچنان باشد؛ خود ما مسئولان این چنینی تبدیل می شویم به تهدیدی برای دولت موعود.
تبعیت از ولایت حق احتیاج به ظرفیت پذیری مأموم دارد
تبعیت از ولایت حق احتیاج به ظرفیت پذیری ماموم دارد. مگر می شود وقتی در نظام اسلامی و زیر سایه قانون اساسی، قسم می خوریم، حکم می گیریم، به حاشیه برویم و راه خود را ادامه دهیم. ما زیر سایه امام زمان (عج) زندگی می کنیم. اگر کسی باورش این نیست، به انسانیت خیانت کرده است. نه تنها به انسانیت که به آرمان های همه مردم.
چه کنیم در زمان غیبت امام زمان (عج)، دچار غفلت نشویم؟
باید برای جوانان زندگی میزانی بر پایه دین را تعریف کرد. آنها باید درست بفهمند و درست هم عمل کنند. نباید دین خود و اعتقاد خود را با میزان دادن به مقامات و صاحب منصبان تعریف کنند که اگر یک نفر از آنها سقوط کرد، عزت و اعتماد جوانان هم سقوط کند.
پیر و جوان باید میزان عمل خود در زندگی را قرآن بدانند. طراز اولیای دین را بشناسند تا در مدار درست قرار گیرند. ضعفی که در نظام اسلامی ما هست، این است که فرهنگ، دین و اهل بیت را درست تبیین نکرده ایم. متاسفانه خواص جامعه ما، برای دنیای خود، هیجان و احساسات جوانان را ضمانتی برای بقای کارشان می دانند.
جنگ با دشمن دین، حمایت از آل الله است
در دوران دفاع مقدس که ما از حدود مرزی مان دفاع می کردیم، مردم پشت سر رزمندگان بودند؛ اما در دفاع از حریم اهل بیت فاصله تا خط مقدم اندازه یک کشور است. داعش اینجا یک گروه تکفیری و تروریستی صرف نبود؛ مختصات خاص خود را داشت. حکومتی جبار و قدرتمند با امکانات نظامی، امنیتی و اطلاعاتی؛ اما خیلی از جوانان ما برای دفاع از سوریه و عراق جمع شدند و صولت دولت خرافی اسلام داعشی را جمع کردند. دولتی که محصول سرمایه داری و استکبار است. جمع کردن داعش ایستادن در برابر استکبار بود. مدافع حرم منتظر واقعی فرج است و این مدافع حرم تنها نیست؛ بلکه تمامی جوانان عالم پشت سر او هستند. آینده حکومت اسلامی متعلق به جوانانی است که قلمرو اسلام را حرم آل الله میداند.فلسفه ظهور همان فلسفه بعثت است
امام زمان(عج) در دوره ای از طریق نواب اربعه با مردم ارتباط داشتند؛ چیزی بالغ بر هفت دهه. پس از آن و با درگذشت چهارمین نایب ایشان به امر خدا به غیبت کبری رفتند و از نظرها دور شدند.
فلسفه ظهور همان فلسفه بعثت است؛ فلسفه عدالت و امنیت است. آنچه درباره بعثت به عنوان فلسفه حیات و زندگی و هویت ایمانی می شناسیم، در امر ظهور امام زمان (عج) فعلیت می یابد. هیچ تفاوتی بین فلسفه ظهور و فلسفه بعثت نیست.
ماجرای دیدار با امام زمان(ع) و فرار شیعیان از ایشان
ماجرای دیدار امام زمان(عج) با اهالی «حله» و کسانی که با ترس از ایشان فرار کردند
بسیاری از افراد، گرچه میل باطنی شان بر محبت و ولایت امامشان است ولی پس از مراجعه به درون خویش شاید به این نتیجه برسند که مرد معرکه ی انتظار مولای خویش نیستند.
عکس این قضیه نیز صادق است که افرادی با اعتماد به نفسی غیر قابل باور، خود را مخلِص واقعی و منتظِر حقیقی امام زمان خویش می دانند.
شاید مطالعهی داستان جذاب و شگفت انگیز زیر که در کتاب گران سنگ «العبقری الحسان فی احوال مولانا صاحب الزمان (عج )» ذکر شده است، ما را در شناخت خویش که "چه هستیم و چه باید باشیم" یاری نماید.
از افرادی که محضر باهر النور مولای زمان خویش را درک نمود؛ عالم عامل، آقای شیخ علی حلاوی است که در دوران غیبت کبری به محضر آن حضرت (عجل الله تعالی فرجه الشریف) شرفیاب گردیده است.
این حکایت از سید العلماء العاملین و سند الفقهاء الراشدین حجه الاسلام آقای آقا سید علی اکبر خوئی دامت برکاته که از جمله معاصرین و از زمره مجاورین مشهد رضوی عرش قرین است به این صورت نقل گردیده است :
وقتی در نجف اشرف جهت انجام کاری که در نظرم بود از بازار محله سیفیه عبور می کردم، در اثناء راه نظرم به قبه ای شبیه به مسجد افتاد که بر بالای سردرِ آن، زیارت مختصری از حضرت صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نوشته شده بود و بالای آن نوشته بود: «هذا مقام صاحب الزمان» و مردمان آن دیار از دور و نزدیک به زیارت آن مکان رفته و به ساحت قدسی باری تعالی دعا و تضرع و زاری و توسل می جستند.
لذا از اهالی حله درباره دلیل انتساب آن جایگاه به حضرت صاحب الزمان سوال نمودم. همگی بالإتفاق گفتند این مکان خانه یکی از اهل علم این شهر به نام آقا شیخ علی؛ مردی بسیار زاهد و عابد و متقی بوده است.
شیخ علی، در تمامی اوقات، منتظر ظهور حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و مشغول خطاب و عتاب با آن حضرت بوده است که ای مولای من، این غیبت شما از دیدگان، در این تعدد سال ها و اعصار چه دلیلی دارد؟ چه آن که تعداد مخلصین شما لااقل در همین شهر حله به بیش از هزار نفر می رسد! پس چرا ظهور نمی فرمایی تا دنیا را پر از قسط و عدل نمائی؟!
با همین افکار و گفتار ایام می گذراند تا آن که روزی به بیابانی رفته و همین عتاب و خطاب ها را به آن بزرگوار عرض کرد. در همین حال بود که ناگهان عربی را دید که نزد او آمده و فرمود : «جناب شیخ به چه کسی این همه عتاب و خطاب می کنی؟»
عرض کرد خطابم به حجت وقت و امام زمان است که با این مخلصین صمیمی که تعداد آنها در این عصر فقط در حله بیش از هزار نفر است و با وجود این ظلم و جوری که عالم را فرا گرفته، چرا آن حضرت ظهور نمی کند؟!
مرد عرب فرمود: «ای شیخ، صاحب الزمان من هستم. مطلب این چنین نیست که تو تصور می کنی. اگر تعداد اصحاب من به سیصد و سیزده نفر می رسید، قطعا ظاهر می شدم. در شهر حله هم که گمان می کنی بیش از هزار نفر مخلص واقعی موجود است؛ اخلاص آنان حقیقی نیست، مگر اخلاص تو و فلان قصاب شهر».
او ادامه داد: «اگر می خواهی حقیقت مطلب بر تو مکشوف شود، در شب جمعه مخلصین را دعوت کن و برای ایشان در صحن حیاط خانه خود مجلسی برپا نموده و آن قصاب را هم دعوت کن و دو بزغاله بالای بام خانه ات بگذار و منتظر ورود من باش تا واقع امر را به تو نشان دهم و تو را متوجه اشتباهت کنم.»
پس از اینکه این کلام را فرمود از دیدگان آقا شیخ علی غائب شد. پس شیخ با سرور و خوشحالی تمام به حله برگشته و ماجرا را برای آن مرد قصاب تعریف نمود. سپس قرار بر این شد که از میان بیش از هزار نفری که می شناختند و همگی آنان را از اخیار و ابرار و منتظران حقیقی امام غائب از انظار می دانستند، چهل نفر را انتخاب نموده و شیخ از آنها دعوت کند تا همگی در شب جمعه به منزل او آمده و به شرف ملاقات امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف شوند.
هنگام ملاقات فرا رسید. مرد قصاب با آن چهل مخلص در صحن حیاط خانه ی شیخ علی اجتماع نموده و همگی با طهارت رو به قبله مشغول ذکر و صلوات و دعا و منتظر من الیه الالتجاء ( حضرت صاحب الزمان ) بودند. شیخ نیز حسب الامر آن حضرت دو عدد بزغاله را بالای پشت بام برد.
پاسی از شب گذشته بود و همه منتظر بودند. ناگهان نور عظیم درخشانی در جو هوا ظاهر گردید که تمام آفاق را پر کرده و چند برابر از آفتاب و ماه درخشنده تر بود به سمت خانه شیخ رفته و بر بالای پشت بام خانه شیخ قرار گرفت. زمانی نگذشته بود که صدائی از پشت بام بلند شد و آن مرد قصاب را امر به رفتن به پشت بام خواند. مرد عرب فرمود: «ای شیخ، صاحب الزمان من هستم. مطلب این چنین نیست که تو تصور می کنی. اگر تعداد اصحاب من به سیصد و سیزده نفر می رسید، قطعا ظاهر می شدم. در شهر حله هم که گمان می کنی بیش از هزار نفر مخلص واقعی موجود است؛ اخلاص آنان حقیقی نیست».
مرد قصاب، اطاعت نموده و به بالای پشت بام رفت و آن حضرت او را امر فرمود که یکی از آن دو بزغاله را نزدیک ناودان آن بام برده سر ببرد، بنحوی که تمام خون آن از آن ناودان در میان صحن خانه ریخته شود. قصاب به فرموده آن بزرگوار عمل نمود.
آن چهل نفر با دیدن خون های سرازیر شده از ناودان همگی با خود گفتند قطعا حضرت سر قصاب را بریده و این خون نیز متعلق به قصاب است. لحظاتی دیگر گذشت. ناگهان صدای دیگری از پشت بام به گوش رسید که این بار شیخ علی (صاحب خانه) را به پشت بام فرا می خواند. شیخ علی نیز اطاعت امر نمود. و زمانی که به پشت بام رفت، قصاب را دید که در سلامتی کامل در محضر امام ایستاده بود!
سپس به امر حضرت، مرد قصاب بزغاله دیگر را پای ناودان آورده و مثل همان بزغاله اول ذبح نمود. این بار نیز خون، به حیاط خانه ریخته و موجب تردید بیشتر حاضرین گردید. و همگی گمان کردند که آن حضرت این بار سر شیخ علی را بریده و این خون متعلق به شیخ است. پس با خود گفتند عن قریب است که به امر حضرت (علیه السلام) نوبت به او برسد که به پشت بام رفته و ... لذا درب حیاط را گشوده و همگی فرار را بر قرار ترجیح دادند.
سپس حضرت خطاب به شیخ فرمود: «هم اکنون به حیاط برو و همگی را به پشت بام دعوت کن تا با من دیدار کنند.» اما وقتی شیخ به صحن حیاط آمد، حتی احدی از آن چهل مرد را در خانه ندید. پس مجددا به پشت بام رفت و فرار آن جماعت را خدمت امام عرضه داشت.
حضرت فرمود: «ای شیخ، دیگر عتاب و خطاب ها را رها کن. آیا این همان شهر حله نبود که می گفتی بیش از هزار مخلص در آن وجود دارد؟! سرزمین ها و شهرهای دیگر را هم به همین امر قیاس کن. این را فرمود و از نظرشان پنهان گردید.»
مطالب را با جمله ای از عارف کامل؛ جناب شیخ رجبعلی خیاط (ره) به پایان می بریم که فرمود:«اغلب مردم اظهار می کنند که امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) را از خویشتن نیز بیشتر دوست دارند، حال آنکه اینگونه نیست؛ زیرا اگر او را از خود بیشتر دوست داشته باشیم، باید برای او کار کنیم؛ نه برای خود.
منابع:
عبقری الحسان . علامه علی اکبر نهاوندی
آداب انتظار عارفان. حمزه کریم خانی
ماجرای کمک امام زمان (عج) به زائر مدینه که در بین راه گمشده بود
حضرت صاحب الزمان (عج) با اینکه از نظر ما غایب هستند اما از احوال شیعیان آگاهند و آنان را از امدادهای خود بهرهمند میسازند؛ در ادامه، داستان کمک امام زمان (عج) به زائر مدینه که در بین راه گمشده بود را بخوانید:
هوا تاریک شده بود، همهی افراد قافله نگران بودند. یکی گفت: «حالا چه کنیم؟ اگر از مدینه و مکه بازگشتیم، جواب زن و بچهاش را چه دهیم؟»، یکی دیگر گفت: ا«گر ما تند نمیرفتیم، سید احمد عقب نمیماند»، دیگری گفت: «اگر سید گرفتار راهزنهای جاده نشده باشد، حتماً تا الان گرگهای گرسنه حسابش را رسیدهاند.»
کاروان برای نماز صبح ایستاد؛ همگی وضو گرفتند و نماز را به جماعت خواندند، بعد از اتمام نماز، ناگهان صدای نالهای بلند شد، چشمها به سوی صاحب ناله خیره گشت، همه تعجب کرده بودند! سید احمد!؟ آن هم در این موقع که کاروان چند کیلومتر از او دور شده بود! این غیر ممکن بود! اما واقعیت داشت!، همگی دور سید حلقه زدند و از او خواستند تا شرح ماجرا را بگوید. او آرام آرام شروع به سخن نمود:
وقتی بارش برف، شدید شد من از قافله عقب ماندم. هر کاری میکردم که اسب را تند برانم نمیتوانستم. لحظه به لحظه فاصلهی من با شما بیشتر میشد تا جایی که دیگر هیچ یک از شما را نمیدیدم. حیرت زده و درمانده شده بودم. وحشت سراسر وجودم را در بر گرفته بود. هیچ راهی برایم باقی نمانده بود. شروع کردم با خدا حرف زدن. به پیامبر متوسل شدم و گفتم: «آقا زائرت را نا امید مکن»، بعد یادم آمد که اگر گم شدگان میخواهند امام زمان را به یاری بخوانند، او را با لقب « ابا صالح » صدا بزنند. امام زمانم را صدا زدم. با او درد و دل کردم، با لقب ابا صالح اشک از گونههایم جاری میشد. از جا برخاستم و کمی به جلو حرکت کردم. به اطراف نگاهی انداختم، ناگهان باغی در جلویم ظاهر شد. با خود گفتم: «شاید در این باغ باغبان یا سرایداری باشد تا بتوانم شب را در آنجا پناه ببرم» با خوشحالی وارد باغ شدم، مردی را دیدم که بیل در دست گرفته بود و آرام به شاخههای درخت میزد، چهرهی گشاده و چشمان نافذش اضطرابم را شست، آرامشی عجیب سراسر وجودم را در بر گرفت.
سلام کرد. پرسید: «این جا چه میکنی؟»، بی اختیار به گریه افتادم: «میترسیدم در این بیابان بلایی به سرم بیایید، تو را به خدا کمکم کنید.»، با اطمینان پاسخ داد: «این که چارهاش آسان است. نماز شب بخوان تا راه را پیدا کنی.» ابتدا فکر کردم شوخی میکند، اما جدّیت از کلام و صورتش میبارید. او طوری صحبت میکرد که جای چون و چرا باقی نمیگذاشت. سجدهی خود را پهن کردم و شروع به خواندن نماز شب کردم. اصلاً احساس غربت و تنهایی نمیکردم. احساس میکردم که در جایی بهتر از خانهی خود قرار دارم.
وقتی نمازم به پایان رسید باغبان نزدیک آمد و آهسته گفت: «حالا جامعه بخوان»، شگفت زده پرسیدم: «جامعه!؟»، پاسخ داد: «زیارت جامعه، مگر نمیخواستی به دوستانت برسی؟»، پوزخندی زدم و گفتم: «زیارت جامعه چه ربطی به پیدا کردن قافله دارد؟ زیارت جامعه را باید کنار صحن و سرای امامان خواند!». به یاد فضای روحانی این زیارت افتادم، دلم هوای زیارت کرده بود اما فقط چند جملهی اول آن را حفظ بودم. شروع به خواندن ابتدای زیارت کردم: « السّلام عَلَیْکُم یا اَهل البَیتِ النّبوه و موضع الرسالة...»، باغبان گفت: «علیک السلام».
زیارت را ادامه دادم: «السلام علی ائمه المهدی و مصابیح الدجی...»، دوباره باغبان جواب سلامم را داد. از کارش تعجب کرده بودم اما جای گفت و گویش نبود چرا که با گفتن هر جمله از زیارت جملهی بعد به زبانم میآمد. زیارت جامعه با اشک و آه به پایان رسید. باغبان جلو آمد و گفت: «حالا عاشورا را بخوان که دیگر دارد کارت درست میشود». من زیارت عاشو را را حفظ نبودم. با خود گفتم: «حالا که توانستم زیارت جامعه را به این بلندی بخوانم شاید بتوانم زیارت عاشورا را هم بخوانم». رو به قبله ایستادم و شروع کردم: «السلام علیک یا اباعبدالله، السلام علیک یا بن رسول الله...»، دوباره آن نیروی قبلی به سراغم آمده بود. با خواندن هر خط خط دیگر به یادم میآمد. هنگام خواندن این زیارت باغبان به شدت گریه میکرد و شانههایش به شدت میلرزید.
زیارت عاشورا هم به پایان رسید. باغبان افسار الاغی را بر دست گرفت و جلو آمد. رو به من کرد و گفت: « بلند شو، میخواهم تو را به قافلهات برسانم». خندهام گرفت و گفتم: «دو تایی با یک الاغ؟ حتماً خیلی هم زود میرسیم»، چارهای نبود. سوار شدم. به سراغ اسب رفتیم. افسارش را کشیدم که به دنبال ما بیاید. اما اسب از جایش تکان نمیخورد. دوباره تلاش کردم، اما فایدهای نداشت. باغبان افسار اسب را از من گرفت. اسب بدون هیچ مقاومتی از جای خود حرکت کرد. به راه خود ادامه دادیم. باغبان پرسید: «چرا نماز شب را به فراموشی سپردهاید؟ چرا زیارت جامعه را نمیخوانید؟ چرا عاشورا را ترک کردهاید؟» من سخنی برای گفتن نداشتم و فقط گوش میدادم.
با خود میگفتم: «اهالی این منطقه ترکی صحبت میکنند و مذهب آنها هم مسیحی است پس چگونه این مرد به خوبی فارسی حرف میزند و مذهبش هم با ما یکی است.»، حسابی گیج شده بودم. لحظاتی بعد باغبان به صدا در آمد: «این هم از دوستانت نگاه کن دارند نماز صبحشان را میخوانند»، خدای من! چه میدیدم، چگونه ممکن بود؟! ما که هنوز راهی نیامده بودیم! باور کردنی نبود اما چشمهایم درست میدید!.با خوشحالی از الاغ پایین پریدم. سوار اسب خودم شدم. لگدی به آن زدم تا به راه بیفتد. اما اسب از جایش تکان نمیخورد. باغبان جلو آمد و دستش را روی اسب گذاشت. اسب آرام به راه افتاد. در حین حرکت همهی حوادث را در ذهنم مرور کردم. آنچه در باغ گذشته بود و آنچه بیرون باغ اتفاق افتاده بود، از ذهن گذراندم.
نه، چنین چیزی باور نکردنی است! غیر ممکن است! چرا من از آن همه نشانه به راحتی گذشتم؟ نکند او خودش باشد؟! قلبم به تپش افتاد. هیجان وجودم را فرا گرفته بود. بدنم میلرزید. ترسیدم برگردم و او را نبینم. افسار اسب را کشیدم و به عقب برگشتم اما از او خبری نبود. از اسب پایین پریدم به دنبالش به این سو آن سو دویدم اما اثری از او دیده نمیشد. خودش بود. میدانم خودش بود. من نادان بودم که او را نشناختم. حالا دیگر امام زمانم رفته بود.
آیا بیشتر یاران امام زمان (عج) ایرانی هستند؟
از آنجاییکه یکی از اهداف قیام حضرت صاحب الزمان (عج) برپایی عدالت است، یاران امام بر حسب شایستگی گزینش میگردند نه برحسب قومیت، اما در روایات زیادی آمده است که بیشتر یاران امام زمان (عج) را ایرانیان تشکیل میدهند.
پس از ظهور امام زمان (عج)، گروهی از اصحاب که از افراد ممتاز و برجستهاند و گروهی از انصار که خود را به یاری امام زمان (عج) میرسانند به یاری امام عصر (عج) میشتابند. در روایاتی آمده است که یاران امام را از عجمان تشکیل میدهند. امیرالمؤمنین (ع) در اینباره فرمود: «وزیران مهدی (عج) از عجم هاست، در میان آنها عربی نباشد، اما با عربی صحبت میکنند، درحالی که آنها خالصترین وزرا و بافضیلتترین وزیرانند.»، امام باقر (ع) نیز میفرمایند: «یاران حضرت قائم (عج) سیصد و سیزده نفرند و از فرزندان عجم میباشند.»
در روایتی از امیرالمؤمنین علی (ع) از اهالی طالقان به عنوان یاران امام زمان (عج) یاد شده؛ امام علی (ع) فرمودند: «خوشا به حال طالقان! زیرا برای خداوند در آنجا گنجهایی ذخیره شده است که هرگز از جنس طلا و نقره نمیباشند، در آنجا مردانی هستند که خدا را به حق شناختند، و اینان یاران مهدی(عج) در آخر الزمان میباشند». در کتاب بحارالانوار نیز درباره مردم طالقان آمده است: «این گنجها، دلاور مردانی اهل جنگ و جهاد هستند که شهادت در راه خدا را دوست میدارند و پیوسته ادّعا میکنند که خدا شهادت را روزی آنان قرار دهد، شعار خود را «یا لثارات الحسین» میدانند، خداوند به وسیله آنها امام حق را پیروز میگرداند».
همچنین فضیل بن یسار به نقل از امام صادق (ع) اینگونه بیان کرده: «برای او گنجی است در طالقان،کم از طلا و نقره نیست و پرچمی است که از روزی که پیچیده شده گشوده نشده است و مردانی که گویی دلهای آنها قطعات آهن است، در ذات خدا شکی به آن راه پیدا نمیکند، سختتر از سنگ میباشند. اگر به کوهها حمله برند، از جا میکنند. با پرچمهایشان به شهری نمیتازند مگر اینکه آن را ویران سازند، مانند این است به اسبان عقابهای مرگ سوارند، زین اسب امام را دست میمالند و با این کار طلب برکت مینمایند. اطراف او را میگیرند و با جان خود او را در جنگها از گزند نگه میدارند و هرچه بخواهد کفایت میکنند. شبها نمیخوابند، در نمازشان برای آنها زمزمهای است مانند زمزم? زنبور عسل، شبزندهدارانند و بامدادان سوار بر اسبان خود (آماد? کارزار) راهبان شب و شیران روز هستند. آنان در اطاعت مولایشان فرمانبردارتر از کنیزان نسبت به مولای خود هستند، مانند چراغهای روشناییبخش و دلهایشان مانند قندیلهای پرتوافکن میباشد.آنها از ترس خدا هراسانند و خواستار شهادت هستند. آرزویشان کشتهشدن در راه خداست.شعارشان «یالثارات الحسین» است. هرگاه راه روند، رعب و ترس یک ماه جلوتر از آنها حرکت میکند. بهسوی مولا با متانت میروند. خداوند بهوسیل? آنها امام حق را یاری مینماید.»
در بسیاری دیگر از روایات، به اهالی خراسان اشاره شده است که به حمایت از حضرت مهدی (عج) به پا میخیزند. رسول خدا (ص) در اینباره فرموده است: «هنگامی که مشاهده کردید پرچمهای سیاه از سوی خراسان میآیند، با هر وسیله ممکن به سوی آنها بشتابید؛ هر چند مجبور باشید برای این کار روی برف و یخ سینه خیز بروید؛ چرا که خلیفة الله مهدی (عج) میان آن پرچمها حضور دارد. و امام امام باقر (ع) نیز میفرمایند: «نیروهایی با پرچم های سیاه (که از خراسان قیام کرده اند) در کوفه فرود میآیند و هنگامی که حضرت مهدی (عج) در شهر مکه ظهور میکند، با آن حضرت (ع) بیعت میکنند.» هر چند که عنوان خراسان تا آن طرف بلخ و بخارا را شامل میشود؛ لذا درباره اینکه خراسانی از کدام قسمت خراسان خروج میکند، در روایات به محل خاصی اشاره نشده است.
شهر قم نیز به عنوان محل خروج برخی از امام زمان (عج) ذکر شده است. عفّان بصری نقل میکند که امام صادق(ع) از وی اینگونه پرسیده است: «آیا میدانی چرا این شهر را قم نامیده شد؟!» گفتم: «خدا و رسولش و شما میدانید.» فرمود: «قم نامیده شد؛چون اهلش با قائم آل محمّد (عج) جمع میشوند و با او قیام میکنند و با او از خود استقامت به خرج میدهند و به امام کمک میکنند.» هم چنین از امام صادق(ع) سؤال شد: «منظور از آیه «بَعَثْنا عَلَیْکُمْ عِباداً لَنا أُولِی بَأْسٍ شدیدٍ» چه کسانی هستند؟» آن حضرت فرمود: «هم واللَّه أهل قم، هم واللَّه أهل قم. هم واللَّه أهل قم».
منابع:
1- بحارالانوار، جلد 52
2- سیمای جهان در عصر امام زمان (عج)
3- مجله انتظار موعود، شماره 29
4- بامداد بشریت، صفحه 54
5- عصر ظهور صفحه
تاخیر در نماز اول وقت چه آثار و پیامدهای سوئی برای ما دارد؟
تأخیر نماز از اول وقت آن،بدون عذر، موجب محروم ماندن انسان از فیوضات و پاداش هاى آن و عدم استفاده از برکات و آثار نماز اول وقت و تضییع و سبک شمردن نماز است.
بعضی از آثار سوء تاخیر عمدی از نماز اول وقت بدین شرح می باشد.
1 - دوری از رحمت الهی
امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) در خصوص کسی که نماز اول وقت خود را به تاخیر می اندازد فرموده اند:« مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْعِشَاءَ إِلَى أَنْ تَشْتَبِکَ النُّجُومُ مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْغَدَاةَ إِلَى أَنْ تَنْفَضَّ النُّجُومُ وَ دَخَلَ الدَّار»؛« از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است کسى که تأخیر در نماز عشاء نماید تا آن که ستارگان ظاهر شود و از رحمت خدا دور است، از رحمت خدا دور است کسی که نماز صبح را چندان تاخیر بیندازد تا ستاره ها ناپدید شوند.»
2 - موجب خشم خداوند
رسول خدا - صلی الله علیه وآله – به حضرت علی علیه السلام وصیت نمودند:« یا علی ! وَ تُقِیمَ الصَّلَاةَ بِوُضُوءٍ سَابِغٍ فِی مَوَاقِیتِهَا وَ لَا تُؤَخِّرَهَا فَإِنَّ فِی تَأْخِیرِهَا مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ غَضَبَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»[1]؛« یا علی، با وضوی کامل در اول وقت، نماز اقامه کن، و نماز را از اول وقتش به تاخیر نینداز، چون تاخیر نماز بدون علت و عذر خداوند قهار را به خشم خواهد آورد.»
3 - نماز او را نفرین می کند
امام باقر ( علیه السلام ) فرموده است:« هرگاه نماز در اول وقت بالا برود، سفید و درخشان به سوی صاحبش باز می گردد و به او خطاب می کند: از من مواظبت نمودی خدا تو را حفظ کند، و هرگاه در غیر وقت خود و بدون شرایط بالا برود، سیاه و تاریک به سوی صاحبش باز می گردد و به او می گوید مرا تباه ساختی، خدا تو را نابود کند.»[2]
4 - دوری از شفاعت پیامبر
پیامبر خدا ( صلی الله علیه و آله ) فرموده اند:« لَا یَنَالُ شَفَاعَتِی غَداً مَنْ أَخَّرَ الصَّلَاةَ الْمَفْرُوضَةَ بَعْدَ وَقْتِهَا»[3]؛« شفاعت من در قیامت شامل کسی که نمازهای واجبش را در وقت آن نخواند نمی شود.»
5 - فقیران بهشت
شخصی به نام ابو سلام عبدی می گوید: خدمت امام صادق ( علیه السلام ) رسیدم و عرض کردم: چه می فرمایید درباره کسی که نماز عصرش را عمدا تاخیر اندازد؟ حضرت فرمودند: روز قیامت بی کس و تنها ( و فقیر ) و بدون ثروت محشور می گردد. عرض کردم: اگر چه از بهشتیان باشد؟ فرمود: اگر چه از اهل بهشت باشد. پرسیدم: منزل و جایگاهش در بهشت در کجاست؟ فرمود: یکه و تنها، بی زن و فرزند و مال و منال در بهشت سرگردان است و اهل بهشت به او چیزی می دهند.[4]
6 - عدم قبولی نماز
از دیگر پیامدهای منفی تاخیر در نماز اول وقت عدم قبولی نماز است که امام صادق علیه السلام در این باره فرموده اند:« مَنْ صَلَّى فِی غَیْرِ وَقْتٍ فَلَا صَلَاةَ لَهُ»[5]؛« کسی که نماز در غیر وقت بخواند، مثل این که نماز نخوانده است.(به این معنا که چنین نمازی نمی تواند وی را به آثار و برکات و پاداش های عظیم نماز نائل گرداند هر چند با خواندن این نماز از او رفع تکلیف شده و عذاب نمی شود. )
7 - عدم استجابت دعا
در روایتى که از امام زین العابدین- علیه السّلام- در تشریح آثار گناهان تاخیر در نماز را به عنوان یکی از عوامل عدم استجابت دعا بر شمرده و فرموده اند:«و الذّنوب الّتى تردّ الدّعاء: سوء النّیّة، و خبث السّریرة، و النّفاق مع الاخوان، و ترک التّصدیق بالاجابة، و تأخیر الصّلوات المفروضة حتّى تذهب اوقاته»[6]؛««و گناهانى که موجب برگشتن دعا مى شوند عبارتند از: نیّت بد داشتن، در باطن، پلید بودن، با برادران دین، دورویى و نفاق نمودن، برادران دینى را با ترک اجابت، تصدیق نکردن. و نمازهاى واجب را به تأخیر انداختن تا وقتشان بگذرد.»
پی نوشت :
[1] - بحار الأنوار، ج2، ص 154
[2] - وسائل الشیعة ج4، ص 108
[3] - أمالی الصدوق، ص 399
[4] - ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص231
[5] - الکافی، ج 3، ص 285
[6] - بحار الأنوار، ج70، ص